به تازگی کتابی خواندم که روایت نسل سرگشتهای است که در بحرانهای سیاسی دهه 50 زندگی میکردند. دههای که ایدئولوژی چپ به ایران میآید و انواع گرایشهای چپ از مائویست گرفته تا چپ آمریکای لاتین وارد جامعه سیاسی و فضای مبارزاتی ایران میشود و مائوئیستها را سازمان انقلابی نمایندگی میکند و کتاب سرخ مائو ترجمه میشود و شعار «قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میآید» بر سر زبانها میافتد. این کتاب که قالبی داستانی داشت توانسته بود به خوبی این بخش از حضور اندیشه چپ را مطرح کند و دربرگیرنده روایتی بود که از آمریکای لاتین میآید؛ انقلاب در انقلاب رژی دبره، یادداشتهای چریکی چه گوارا و دیگر کتب چپ در این حوزه که البته همگی روایتهای داخلی خودش را نیز پیدا کرده بودند مانند کتاب «رد تئوری بقا»ی امیر پرویز پویان یا «مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک» مسعود احمد زاده. شکلگیری این نگاه چریک قهرمانی در دهه 50 به نظر من حاصل حکومتی بود که مشروعیتاش را به وقوع کوتای 28 مرداد از دست داده بود و در جامعه به دنبال ایجاد هویت میگشت. جشنهای 2500 ساله به راه میاندخت، تاجگذاری میکرد، تاریخ را تعویض میکرد و به دنبال هویت جدید میگشت اما نمییافت.
در همین شرایط است که پدیده فرار رهبران حزب توده در کنار کودتای 28 مرداد و همچنین کمبود قهرمان موجب میشود تا شعار چریک قهرمان ایجاد شده و نشانهها و تاثیراتش را در تمام تاریخ پرفراز و نشیب این ده به جای بگذارد. حتما میپرسید که این کتاب چیست؟ این کتاب ایمپالای سرخ است نوشته بنفشه حجازی که به باور من ژانر جدیدی است ومن نام آن را رمان مقاله بیوگرافی میگذارم که علاوه بر ویژگی داستانی و روایتهای سیاسی و تاریخی داستان تمامی نحلههای سیاسی چپ را میشود در آن پیدا کرد. این رمان درباره نسل قهرمان چریک سالهای قبل از 57 است و داستان چند راوی دارد و داستان یک شخصیت، گاه از زبان خودش و گاه از زبان راویهای دیگر که روایت درباره آنان اتفاق میافتد، بیان میشود. بنفشه حجازی علاوه بر تحقیق تاریخی برای نگارش این رمان با برخی افراد از جمله خود من گفت و گوهای مفصلی انجام داده است.
ویژگی اصلی ایمپالای سرخ ایجاد ژانر جدیدی است که خواننده هم با اشتیاق رمان میخواند و هم دانش تاریخی و سیاسیاش رشد میکند، کسانی که این کتاب را خواندهاند گفتهاند که این کتاب را بیش از یک بار خواندهاند چرا که مباحث تئوریک آن سخت است و برای نشستن آن در ذهن، مرور چند باره آن لازم است. یکی دیگر از ویژگیهایهای خوبی که در ژانر رمان نویسی خانم حجازی در ایمپالای سرخ میبینم فلاش بکهای کتاب است. شکنجه و درد وقتی به نقطه خاصی میرسد، ذهن به طور طبیعی فلش بک میزند و به گذشته میرود.
این فلاش بک را براهنی در آواز کشتگاناش در بیش از 150 صفحه از کتاب آورده یا در مسیح باز مصلوب کازانتزاکیس میبینیم، وقتی که مسیح را به صلیب میکشند و کازنتزاکیس به خوبی فلاش بکهایی را به داستان میآورد که یکی از زیباترین قطعههای ادبی قرن بیستم را به وجود میآورد. وقتی در ایمپالای سرخ روایت شکنجه بهمن روحی آهنگران مطرح میشود در اتاق کناری او ایرج خردمند نشسته با فلاش بکهای استادانهای که بنفشه حجازی آن را به متن تاریخ آن دوران پیوست داده است. او خاطرات سفر خوزستان را به یاد میآورد و مدام نام بهمن را به لب میآورد و رقص آن دختر کولی و صدای دست دست دست که با صدای ضرب آهنگ شلاق یک نوا شده است و ایرج خردمند در میان خاطرات شکنجه و گذشته متوقف میماند. ایمپالای سرخ، روایت شکست خشنونت و جریانهای مسلحانه در دهه 50 است و میخواهد هرطور شده روح آدمی را به سمت دوستی و صلح بکشاند و از خشونت و جنگ بپرهیزاند. خواندنش نه تنها میارزد که لازم است و ضروری.
هوشنگ ماهرویان